زمین، خانه ماست، همه ما؛ همه ما که امروز نفس میکشیم؛ درختان جان به در برده از دخالتهای ما انسانها، دلفینهای منقرض نشده، پانداهای در حال انقراض و سوسکهایی که بزرگتر شدهاند و پرواز میکنند.
زمین خانه آنها خواهد بود، همه آنها؛ همه آنها که بعد از ما میآیند- اگر ما فرصتی برای زیستن به آنها بدهیم- جفتهای جانوران نجات یافته که میشود آنها را شمرد؛ دلفینهای آواز خوان- اگر آنها را نکشیم و روی جسدهایشان یادگاری ننویسیم!(1)- و کودکانی که به دنیا میآیند تا زندگی را تجربه کنند.
و ما- همه ما- برای زمین چه کردهایم؟ و این سؤال را امروز، همین امروز، که روز زمین است، از خودم میپرسم و از شما: ما، همه ما، برای زمین چه کردهایم؟!
انصاف بدهید که کارنامه ما اصلاً درخشان نیست! ما حتی یک نمره 10 هم در کارنامهمان نداریم. این همه صفر را چه جوری قایم کنیم. این همه زباله میسازیم؛ زبالهها را در همه جهان پراکنده میکنیم، آسمانی آبی را سیاه میکنیم و هوایی را که نفس میکشیم، هر روز آلودهتر و کثیفتر میکنیم. نسل جانوران و گیاهان را منقرض میکنیم و... انصاف بدهید که زمین و زمان، جانور و انسان، گیاه و پرنده، حشره و دوزیست، از ما رهایی ندارند!
امروز در روز زمین، فکری به حال «صفر»هایمان بکنیم! یادمان باشد با این همه صفر، اگر خودمان هم جان سالم به در ببریم- که بعید است- تک و تنها خواهیم ماند در سیارهای عجیب...!
حرف های «شازده کوچولو»ی «آنتوان دوسن تگزوپری» را که یادتان نرفته؟ همان که دائم نگران گل سرخ و سیارهاش بود:
«همینجوری گفت: - سلام»
طنین بهاش جواب داد: سلام... سلام... سلام...
شهریار کوچولو گفت: - کی هستید شما؟
طنین بهاش جواب داد: - کی هستید شما... کی هستید شما... کی هستید شما...
گفت: - با من دوست بشوید. من تک و تنهایم.
طنین بهاش جواب داد: من تک و تنهام... من تک و تنهام... من تک و تنهام... آن وقت با خودش فکر کرد: چه سیارهی عجیبی! خشکِخشک و تیزِتیز و شورِشور...»(2)
1- اشاره به مطلبی که 28 فروردین در روزنامه همشهری چاپ شد با عنوان کشتار فجیع دلفینها در ماهشهر
2- شازده کوچولو- آنتوان دوسن تگزوپری- ترجمه احمد شاملو- چاپ دهم- ص 69